هدر بالا
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ | ۰۹ رمضان ۱۴۴۵ قمری | ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ ۱۵:۵۴
زمان مطالعه: 7 دقیقه

تعاریفی که از طبقه متوسط جدید در ایران معاصر شده است ما را به این نکته رهنمون می‌کند که این طبقه به گروهی از جامعه اطلاق می‌شود که در نتیجه پدیده نوسازی پا به عرصه وجود نهاده است. این طبقه‌ی اجتماعی در ابتدا در قالب روشنفکران عصر مشروطه نمود یافت.

در نگرش این روشنفکران به هویت و مشکلات هویتی ایرانیان آنچه بیش از همه مشهود بود، خصومت آن‌ها با اسلام و بویژه اعراب به عنوان «غیر» است که با ورود خود به ایران موجبات زوال شکوه و عظمت آن را فراهم آوردند. با آنکه روشنفکران (منوالفکرها) کمابیش در انطباق با شیوه متجددین اولیه غرب در برخورد با مسیحیت از رویارویی صریح با هویت دینی ایران خودداری می‌کردند، اما اسلام از نظر آنان تمامی مشکل هویتی ایران و پیامدهای آن یعنی عقب‌افتادگی و بدبختی تاریخی ایرانیان بود.(کچویان، 1387، 82)

با بازنمایی اسلام و تشیع به عنوان ویژگی یا عنصر هویتی مشکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساز، هر آنچه نسبتی با این ویژگی داشت در طرح هویتی منورالفکرها به عنوان مسئله‌ای منفی مطرح می‌گردید.(همان منبع،86) این روشنفکران براى نخستین بار در ایران قرن نوزدهم به طرح مفاهیم‌ جدیدى‌ چون ملى‌گرایى، آزادى، مردم‌سالارى و نظم و قانون همت گماشتند (بشیر،1386، 45) که تا بیش از آن در فرهنگ سیاسی ایران که مبتنی بر نظام سیاسی قدیم یا سنتی بود، سابقه‌ای نداشت.

منورالفکرهای دوره‌ی مشروطیت اگرچه موفق شدند، مفاهیم و ارزش‌های مدرن را در جامعه‌ی سنت‌زده‌ی ایران مطرح نمایند، اما در طرح دیدگاه‌های خود به شکل عمومی و  ایجاد اجماع اجتماعی حول آن‌ها به موفقیتی دست نیافتند و این روحانیون و بازاریان بودند که به عنوان طبقه‌ی متوسط سنتی موفق شدند با توجه به اعتماد توده‌ی مردم به آن‌ها به ایجاد اجماع عمومی برای موفقیت انقلاب مشروطیت اقدام نمایند.

در واقع در جامعه‌ی بی‌سواد آن زمان ایرانیان، مفاهیم مدرن مورد‌نظر روشنفکران برای اکثریت مردم قابل فهم نبود و این روحانیون بودند که با اعتماد عمومی که به آن‌ها وجود داشت، توانستند توده‌ی مردم را به همراهی با مشروطه قانع نمایند. پس در زمان انقلاب مشروطیت ائتلافی میان روشنفکران و روحانیان ایجاد شد که علیرغم تفاوت‌های ماهوی که در ارزش‌های موردنظر آن‌ها وجود داشت‌، باعث پیروزی انقلاب مشروطیت گردید.

اغلب مورخان، عناصر اصلی انقلاب مشروطه را سه طبقه روحانی، روشنفکر و بورژوا (بازار و تجار) معرفی کرده‌اند. تفاوت اساسی روشنفکران با دو گروه دیگر نه تنها در سابقه‌ی تاریخی متفاوت آن‌ها بلکه در تفاوت‌های اعتقادی آن‌ها نیز جلوه‌گر بود. روشنفکران طبقه‌ای نو پا بودند که اندیشه‌هایی را تبلیغ می‌کردند که در فرهنگ و فرهنگ سیاسی ایرانیان سابقه‌ای نداشت. این گروه با موفقیت مشروطه توانستند موقعیت خویش را در ساخت سیاسی کشور نهادینه کنند و به عنوان نیروی اجتماعی و سیاسی جدید و قدرتمندی در تحولات بعدی نقش مهمی ‌به دست آورند. ( اسماعیلی،1390، 130)

روشنفکران در ابتدا و بمنظور پیروزی جنبش مشروطیت عمدتاً بر برداشت سیاسی از ارزش‌های مدرن همانند تحدید سلطنت، مجلس، قانون اساسی و.... تأکید می‌کردند. این گروه تکالیف و تعهداتی را برای حکومت و حقوقی را برای شهروندان تعریف می‌کردند که برای مردمی که از ستم حکومتگران به ستوه آمده بودند و در عین حال از سطح آگاهی بسیار نازلی برای درک محتوای این مضامین برخوردار بودند، مقبولیت داشت.

اصول جدیدی مانند حق مشارکت در حکومت، پایبندی تمامی ‌افراد جامعه به قوانین عرفی و نه شرعی برای اداره کشور، لزوم تغییر در نحوه‌ی اداره‌ی کشور بر اساس استانداردهای جدید و مدرن، ایجاد محدودیت برای قدرت مطلقه، انتقاد از آموزه‌های سنتی، لزوم دگرگونی در سیستم آموزشی سنتی و ایجاد مراکز آموزشی جدید، ضرورت گسترش علوم جدید و اهمیت به آزادی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای اکثریت مردم ایران اصولی کاملاً بیگانه و نا آشنا بود. در واقع روشنفکران مشروطه خواه مبانی فکری و ارزش‌های طبقه‌ی متوسط جدید در ایران را تعریف کردند و زمینه را برای شکل گیری این طبقه در ایران فراهم آوردند.

اگرچه انقلاب مشروطیت طبقه‌ی متوسط سنتی و جدید را به هم نزدیک کرد و موجبات پیروزی انقلاب مشروطه را فراهم آورد، اما این دو گروه اساساً به دلیل تفاوت‌های ماهوی که در ذات اندیشه‌ها و عقایدشان وجود داشت، نمی‌توانستند هم پیمانان دائمی ‌باقی بمانند، زیرا عقاید روشنفکران مبین اندیشه‌های عرفی بود که در بسیاری موارد با عقاید مذهبی در تعارض قرار می‌گرفت.

در همین‌ راستا، خصیصه اصلی ساخت قدرت پس از مشروطیت، دوگانگی و همنشینی عناصری از نظم قدیم با عناصری از دولت مدرن بود.(میر‌موسوی، 1382، 134) این دو‌گانگی بعدها و بتدریج به یکی از مهمترین مشخصه‌های نظریات سیاسی در ایران تبدیل شد.

تحولات ایدئولوژیکی در انقلاب مشروطیت به دو شکل غیردینی و دینی نمود یافت. البته تداخل‌هایی در مضمون‌ها وجود داشت، ولی در نهایت به افتراق در هدف‌ها و برداشت‌ها انجامید. روشنفکران پدیدآورندگان اصلی و طبیعی اندیشه‌های غیر دینی (سکولار)، مجلس، قانون اساسی و مشروطیت بودند. (فوران، 1378، 288)

در اواخر سده‌ی نوزدهم اندیشه‌هایی نظیر قانون، آزادی، برابری افراد، سیستم آموزشی جدیدو... اندیشه‌هایی بودند که توسط روشنفکرانی مانند، ملکم خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، مراغه ای. دیگران مطرح شدند و در جریان نهضت مشروطیت و در قالب خواسته‌هایی نظیر عدالتخانه، تحدید قدرت، حکومت مشروطه و مجلس شورا تجسم پیدا کردند.

در شکل دینیِ مشروطیت، روحانیون و بازار مهمترین نمایندگان آن بودند. اگرچه بسیاری از روحانیون و مجتهدان در ایران و عراق از مشروطیت حمایت می‌کردند و در مبارزه با مفاسد شاه و تحدید قدرت او با روشنفکران همراهی داشتند، اما استدلال‌های آن‌ها در این مورد با روشنفکران متفاوت بود.

روحانیت، حکومت شاه را در مقابل حکومت مجتهد اعلم و قانون دولتی را در مقابل قانون شریعت قرار می‌دادند و حکومت شاه را خودسرانه می‌نامیدند. مداخله‌ی بیگانگان را مداخله‌ی بی‌دینان در سرزمین اسلامی ‌قلمداد می‌کردند، در حالی که روشنفکران آن را مداخله‌ی امپریالیستی می‌خواندند.

در مراحل اولیه انقلاب در مورد حمایت از مشروطیت، نوعی همگرایی میان ایدئولوژی‌های دینی و غیر دینی وجود داشت.( فوران، 1378، 289) اما ائتلاف روشنفکران، پیشه‌وران، بازرگانان و روحانیان بمنظور ایجاد جبهه مشترک در برابر دولت دیری نپایید، بویژه وارد شدن عناصر جدید به آن یعنی عناصر ایلی و مالکان بزرگ به آن، وجه محافظه کارانه‌ی آن را افزایش داد.

با اینهمه انقلاب مشروطیت از حیث تأثیرگذاری بر ساختار اجتماعی و سیاسی ایران بویژه شکل‌گیری نیروهای اجتماعی جدید همچون روشنفکران که نخستین گروه از طبقه‌ی متوسط جدید در ایران بودند و همچنین ایجاد نهادهایی همانند مجلس، قانون اساسی، انجمن‌ها و بطور کلی شکل‌گیری نطفه‌ی مدرنیته در ایران از اهمیت زیادی برخوردار است.

 

کد خبر 4368

 

دیدگاه ها

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید