اسطوره
اسطوره روایت مورد پذیرش مردم از ریشه و بنیان جوامع و ملتها و بیانگر نحوهی شکلگیری جهان امروز، رفتار، آداب و سنن است و در بسیاری از موارد، با بنیانهای مذهبی پیوند عمیقی دارد. اسطوره، مدل رفتار انسانها و جوامع را شکل میبخشد و بر نهادهای و ساختار آنها تأثیر مـیگذارد و از طـریق ایجاد تقدس، برای رفتار و سنن مشروعیت ایجاد میکند و در نوع مذهبی آن، با جداسازی انسان از وضعیت کنونی و پیوند دادنش با گذشتهای معنوی، نوعی تجربهی دینی به ارمغان میآورد. شخصیتهای اسطوره، موجوداتی فراطبیعیاند و اساطیر، کار خلاقان را باز نمایانده و قداست یـا فـراطبیعی بودن اعمال آنها را عیان میسازند.(امینیان و مشهدی،۱۳۹۳،۳۲)
۳- اسطوره و علم
میتوان گفت در بررسی نسبت میان اسطوره و علم دو نظریهی مختلف در میان اندیشمندان وجود دارد. اولین نظریه بر این اصل استوار است که با رشد و گسترش مدرنیته که اساس آن بر خِرد و عقلانیت جهانشمول و تقدسزدایی از آیینها و مناسک قدیمی قرار دارد، اسطورهها دیگر جایگاهی را که در دوران پیشامدرن از آن برخوردار بودند را ندارند. بعضی از نظریه پردازان مشهور حوزهی اسطوره معتقدند که گسترش علم و عقلانیت پوزیتیویستی در سراسر زندگی بشر، موجب شده است که اسطوره باوری و گرایش به اسطوره سازی از میان برود. به باور این گروه، اسطوره متعلق به زمانی کهن است؛ دورانی که انسانها قائل به خدایان بودند و از منظر اسطوره، حوادث جهان را تحلیل و تبیین میکردند، یا با توسل به اسطوره و آیین، درصدد ایجاد تغییر در حوادث عالم و درخواست از خدایان برای برآوردن نیازهای خود بر میآمدند.(بیدنی،۱۳۷۳، ۱۷۷) مدعای همه جهان مدرن، یک نظم عقلانی و انسان گرایانهای بود کـه عـلم و تکنولوژی و اختراعات و اکتشافات بشری را در خدمت رها شدنش از خرافه و نیروهای وهمی، مکاشفه هستی انسانیاش، سوق طـبیعی و واقـعنگری قـرار میداد. طبق این ادعا و پندار، جهان خودبنیاد، شمرده میشد و تنها نیروی خردمند و شناسندهی آن انسان بود کـه با رها کردناش از قید و بندهای خرافههای اسطورهای و سپس تصورات دینی، حال با مدرنیته، راه توجه بـه واقعیت را یافته بود. این نـگرش روشـنگری بالاخره به پوزیتیویسم و فلسفه اثباتگرا ختم شد.( میراحسان،۱۳۸۱، ۸۷)
اما بر اساس نظریه دوم، برخی از پژوهشگران حوزهی اسطوره معتقدند، علیرغم رشد علم و تفکر عقلانی نه تنها باورهای اساطیری از میان نرفتهاند، بلکه ما حضور آنها را در زندگی بشر دورهی مدرن به وضوح و به اشکال مختلف شاهد هستیم. این گروه از اندیشمندان با نقد علم و شیوهی تفکر پوزیتیویستی معتقدند که اسطورهها در دنیای مدرن نیز همچنان حضوری پر قدرت دارند و نظر علمِ مدرن دربارهی پایان دورهی اسطوره با توجه به تأثیرات آنها بویژه در قرن بیستم نادرست میباشد.
در ادامه به برخی از نظرات اسطورهشناسان که مبتنی بر نظریه دوم پیرامون اسطوره است پرداخته میشود.
کارل گوستاو يونگ معتقد است، كه در لايههاي زيرين ناخودآگاه فردي، ضمير ناخودآگاه جمعي جاي دارد. در مقابلِ عناصرِ ناخودآگاه فردي كه منحصراً از تجربههاي شخصي پديد مي آيند و زماني خود در خودآگاه بوده و بعدها فراموش يا سركوب شدهاند، عناصري عام و همگاني وجود دارد كه در ساختار روان تمام انسانها مشترك است. از ديدگاه يونگ ناخودآگاه جمعي انبوهي از خاطرات نژادي است كه همچون نيرويي نامرئي فرد را تحت تأثير قرار مي دهد و تمام آموختههاي زندگاني بشر از آغاز تا كنون را شامل مي شود. ظهور ناخودآگاه جمعي از طريق دو جنبة اصلي آن يعني غرايز و الگوهاي باستاني ممكن مي شود. از ابتداييترين غرايز حياتي موجودات - همچون غريزة جوجه براي فرار از ساية قوش - تا عاليترين تمايلات باطني انسان در ناخودآگاه جمعي جاي گرفته است. برجستهترين ويژگي ناخودآگاه جمعي وجود گنجينه اي از نمادها و نگارههايي است كه يونگ آن را آركيتایپ مي نامد. آركیتایپ كه به الگوهاي باستاني، كهن الگو، انواع كهن، صور نوعي، سرنمون، و برابرهاي آن ترجمه شده است، بخش عظيمي از عناصر سازندة ناخودآگاه جمعي است. الگوهايي كه از زمان تولد در تمام انسانهاموجود است و همچون نيرويي اسرارآميز در سطح عميق ناخودآگاه قرار دارد: آنها طنين رويدادهاي ماقبل تاريخاند كه هر قرن و زمانه به آنها تنوع و تفاوت بسيار ناچيزي مي افزايد. سرنمونهاذهن نياكانمان را، نحوة انديشيدن، حس كردن و تجربهاندوختن از زندگي آنها را براي انسان معاصر به ارمغان مي آورند... ما برحسب سالها ميانديشيم، حال آنكه ضميرناآگاه بر حسب هزاران سال ميانديشد و زندگي مي كند.( شکرایی، ۱۳۹۲، ۹۶)
از دیدگاه نورتروپ فرای « اسطوره به سادهترین و معمولترین معنا، نوعی سرگذشت یا داستان است که معمولاً به خدا، رب النوع و یا موجودي الهی مربوط میشود. اسطوره بدین مفهوم، با فرهنگهاي ابتدایی یا با دورههاي کهن فرهنگهاي پیشرفته مرتبط است.» (عمویی و حسین خانی، ۱۳۸۹، ۱۴۱)
میرچاالیاده بر این باور است کـه در روزگـار نـو، در نتیجهی تغییرات و تحولات گوناگون، کیهان از تقدس درآمده و امر دنیوی کردن زندگی و کـیهان در جوامع نو، بسیار پیش رفته است و انسانِ نوعیِ امروز، هیچگونه سرمشقی را از بیرون نمیپذیرد و «تنها زمانی واقعاً آزاد خواهد بود که آخـرین خـدا را کـشته باشد...» در نظر انسان نوعی امروز، تاریخ خود را جایگزین زمان اسطورهای کرده است و تقدسزدایی از زمـان و مـکان از جمله فرآیندهای شاخص عصر جدید به شمار میرود. اما الیاده معتقد است که با تـمام ایـن حـرفها، هنوز هم میتوان جای پای اسطوره، بینش اساطیری و تفکر مقدس و معنوی را در جایجای رفتارها و نهادهای انسان امـروز دیـد. در نـظر الیاده هرچند به دلیل فرایند مستمر دنیوی شدن، ممکن است در نظر اول، این نشانهها به چـشم نـیایند، اما با تأمل بیشتر میتوان پارهای از مضمونهای اسطورهای را در جوامع جدید مشاهده کرد.
طبق تعریف ارنست کاسیرر انسان موجودی سمبلساز است. انسان جهانهای سمبلیکی میآفریند که میان او و واقعیت حائل میشوند. مثل جهان زبان، جهان اسطوره، جهان هنر و جهان علم. فرم یا صورت سمبلیک از دیدگاه کاسیرر به هرگونه انرژی روح اطلاق میشود که از طریق آن، محتوای ذهنی معنا با نشانهای محسوس و ملموس مرتبط میگردد.( رحمانی، ۱۳۹۱، ۷۷)
به عقیده کاسیرر زبان سرچشمهی پیدایش اسطوره است. کاسیرر در این باره مینویسد: « زبان و اسطوره با یکدیگر خویشاوندی نزدیک دارند. از ابتدای فرهنگ انسانی ارتباط آنها بسیار نزدیک و همکاریشان کاملاً آشکار است، چنان که تفکیک آنها از یکدیگر تقریباً امکان ندارد. از آن زمان که انسان را یافتیم، او از قوهی تکلم برخوردار بوده و تحت نفوذ اساطیر قرار داشته است.» (جعفری، ۱۳۸۸، ۵۰) کاسیرر در توضیح تقدم زبان بر اسطوره معتقد است که در ابتدا زبان برای انسانهای بدوی جنبهی جادویی داشت. آنها در بسیاری موارد از طریق وردهای جادویی در برابر آنچه از آن احساس خطر میکردند، همانند خورشید یا ماه گرفتگی از خود محافظت میکردند. با ظهور اسطوره و زبان، بشر فرایند خلق دورنمای فرهنگ را آغاز کرد کـه بـاعث دور نگه داشتن او از طبیعت خارجی شد.از آن زمـان تاکنون جامعهء بشری در جـهان نمادین سـکنی گزیده و صرفا به جهان مـادی مـنحصر نشده است.( انوشه، ۱۳۸۵، ۱۱)
ادامه دارد
منابع
۱- امینیان، بهادر، مشهدی، سارا، ۹۱-۱۳۹۰، نقش اسطورهها در هویت ملی و ملت سازی: مورد ایران، ادبیات پایداری، سال سوم، شماره ۶-۵
۲- انوشه، محمد، ۱۳۸۵،فرضیات کاسیرر درباره اسطوره و فرهنگ و تأثیرات آن بر نظریات فرای در نقد ادبی،پژوهش ادبیات معاصر جهان، شماره ۳۴
۳- بیدنی، دیوید، ۱۳۷۳، اسطوره، نمادگرایی و حقیقت، ترجمه بهار مختاریان، شماره ۴
۴- رحمانی، مهری، ۱۳۹۱، آبشخور اسطوره ها/ نگاهی به فلسفه صورت های سمبلیک نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن، شماره ۱۲۱
۵- شکرایی، محمد، ۱۳۹۲، تقديرِ قهرمان شدن با تولد نمادين در اسطوره و افسانه، ادب پژوهی، شماره ۲۶
۶- عمویی، حامد، حسین خانی، الهام، کاربست های سیاسی اساطیر در ایران باستان، ۱۳۸۹، علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، شماره۱۳
۷- میراحسان، میراحمد، ۱۳۸۱، قهرمانان و اسطورههای هنر قرن بیستمی، تأویل و ساختارزدایی، کتاب ماه هنر، شماره ۴۷

