فراهوش یا هوش فراانسانی بهعنوان سطحی از هوش تعریف میشود که تواناییهای ذهنی انسان را در اکثر زمینههای قابل اندازهگیری، پشت سر میگذارد. این به آن معناست که هر موجودی، با سطح هوش بالاتر از انسان هوشمند، امکان این را دارد که فراهوش در نظر گرفته شود.
نیک بوستروم، فیلسوف برجسته هوش مصنوعی، در کتاب خود با عنوان «فراهوش: مسیرها، خطرات، استراتژیها»، مسیرهای مختلفی را برای توسعه فراهوش بررسی میکند. بوستروم با تکیه بر تکامل هوش و تاریخ پیشرفت تکنولوژی بشر، ظهور فراهوش را اجتنابناپذیر میداند. او به این نکته اشاره میکند که وجود انسانهای بسیار باهوش در مقایسه با میلیونها سال تکامل طبیعی، پدیدهای جدید است.
بوستروم با مقایسه هوش انسان با نزدیکترین خویشاوندان حیوانی ما، بر افزایش قابلتوجه هوش انسان تاکید میکند. او نشان میدهد که انسانها در مقایسه با سایر حیوانات، جهشی ناگهانی در هوش را تجربه کردهاند. بوستروم همچنین به این نکته اشاره میکند که پیشرفتهای تکنولوژیک بشر، الگویی تصاعدی به جای خطی را دنبال میکند؛ به این معنی که هر اختراع جدید، به اختراع بعدی در زمان کوتاهتری منجر میشود. بوستروم با اتکا به مشاهدات خود، استدلال میکند که ظهور فراهوش نهتنها ممکن، بلکه بسیار محتمل است. اگرچه ماهیت دقیق ظهور این هوش نامشخص است، میتوان گمانهزنیهای علمی و تحصیلی در مورد آن ارائه کرد. در ادامه به برخی از این گمانهزنیها اشاره میشود.
پیشرفتهای هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی
یادگیری برای دستیابی به هوش عمومی در انسان ضروری است و الگوی یادگیری ماشینی روشی برای رسیدن به این هدف برای ماشینها محسوب میشود. با توجه به تئوریهای علمی، فرآیندی تکاملی بدون هدف مشخص، به هوش در سطح انسان منجر شده است. بنابراین، میتوان متصور شد هوش مصنوعی طراحی و هدایتشده توسط انسان، بتواند به هوش عمومی (در سطح انسان) دست یابد و سپس با درک مکانیزمهای خود، الگوریتمها و زیرساختهای جدیدی را برای افزایش تواناییهای شناختی خود مهندسی کند.
شبیهسازی کامل مغز
این رویکرد بر شبیهسازی دقیق ساختار و عملکرد مغز انسان برای ایجاد سیستم هوشمند متمرکز است. این کار با اسکن و مدلسازی دقیق معماری محاسباتی و فرآیندهای بیولوژیک مغز انجام میشود. بزرگترین چالش این رویکرد، اسکن مغز انسان زنده با دقتی است که برای شبیهسازی کامل مغز موردنیاز است. با این حال، پیشرفتهای تکنولوژیک متعددی برای دستیابی به شبیهسازی کامل مغز و افزایش کارآیی و قابلیتهای مغز شبیهسازیشده به سطح هوش فوقالعاده ضروری است.
شناخت زیستی
این رویکردی نوین برای ارتقای تواناییهای مغز انسان و دستیابی به هوشی فراتر از انسانهای امروزی است. این روش بر پایه اصول ارتقای نسل و تواناییها از طریق انتخاب و پرورش هدفمند بنا شده است. با کمک فناوریهای کنونی، میتوانیم رژیمهای غذایی و محتوای مغذی نوزادان را برای ارتقای رشد و کارآیی مغز در بزرگسالی بهینهسازی کنیم. با ترکیب این روش با آموزشهای متناسب با هوش و استعداد، میتوان انتظار ظهور افرادی با هوش برتر در آینده را داشت. از آنجا که افراد باهوشتر با هم ازدواج میکنند، نسلهای بعدی حتی باهوشتر میشوند و در نهایت به ظهور انسانهایی با هوش فراتر از انسان و در نهایت به فراهوش میانجامد.
رابطهای مغز و رایانه
ادغام توانمندیهای رایانههای امروزی، مانند دسترسی کامل به اطلاعات، محاسبات سریع و بیخطا و انتقال داده با سرعت بالا و بدون خطا، با مغز انسان از طریق رابطهای مغز و رایانه (BCI) عمدتا به روش کاشتنی امکانپذیر است. این مسیر نوید توسعه ابرانسانها و هوش فراانسانی در آینده را میدهد. با وجود پیشرفتهای چشمگیر شرکتهای متمرکز بر این حوزه (مانند شرکت Neuralink ایلان ماسک)، چالشهای متعدد بهداشتی و ایمنی وجود دارد که پیش از فراگیر شدن این فناوریها و رابطها باید به آنها پرداخته شود.
شبکهها و سازمانها
یکی از ایدههای نوآورانه نیک بوستروم، پیوند ذهنهای انسان برای تشکیل هوش جمعی قدرتمند به منظور بهرهبرداری از توان محاسباتی جمعی است. انسانها در طول تاریخ از طریق زبان و ارتباط به پیشرفتهای فناورانه قابلتوجهی دست یافتهاند، چرا که این تواناییها برقراری ارتباط و همکاری را به نحوی بهینهتر از سایر موجودات زنده برای آنها فراهم کردهاند. هدف این است که با استفاده از فناوری این ارتباط را بیشتر تقویت کنیم و به خرد جمعی مصنوعی دست یابیم.
گسترش حسهای (Umwelt) انسانی
این مسیر بر رابطهای مغز و رایانه (BCI) متمرکز است، اما با ایده نیک بوستروم در این زمینه تفاوت دارد. هدف این رویکرد ادغام کامل توانمندیهای دیجیتال با مغز انسان نیست، بلکه گسترش حسهای فعلی انسان و خلق حواس نوین با معرفی فناوریهایی است که میتوانند اطلاعاتی ورای توان حسگرهای زیستی انسان را حس کنند.
پایه و اساس این ایده این است که مغز ما میتواند یاد بگیرد از هر دادهای که به طور منظم و مداوم به آن ارائه میشود، یک بازنمایی ایجاد کند. این ایده با تبدیل و گسترش کانالهای حسی، مانند تبدیل دادههای صوتی به لرزشهایی که توسط فرد ناشنوا از طریق پوست حس میشود، به اثبات رسیده است.
این رویکرد فرض میکند که انسانها از پتانسیل محاسباتی فوقالعادهای برخوردارند، اما این قابلیتها بهطور کامل به کار گرفته نمیشوند. اگر بتوانیم با تغذیه اطلاعات بیشتر از انواع نوین و با تنوع گستردهتر، ابررایانههای ذاتی خود (مغز) را ارتقا دهیم، میتوانیم در نهایت به فراهوش دست یابیم.
دو مرکز تحقیقاتی برجسته در کالج کولز، با همگرایی و بهکارگیری فناوریهای نوین، دریچهای نو به سوی تحقیقات پیشرفته در زمینه حسهای (Umwelt) انسانی و تاثیرات آن بر افراد و سازمانها میگشایند. یکی از حوزههای جذاب در این مسیر، ارائه دادههای عملکرد سازمان به طور مستقیم به تصمیمگیرندگان، به جای اتکا به داشبوردها و گزارشهای مکتوب سنتی است. این رویکرد نوین، با ارتقای درک و تحلیل لحظهای عملکرد، پویایی و چابکی تصمیمگیری در سازمانها را به ارمغان خواهد آورد.
هوش مصنوعی خودآگاه و همدل
رویکرد اخیر را میتوان نوعی دگرگونی در رویکرد اول دانست؛ با این تفاوت که در هدف نهایی خود متمایز است. هدف اصلی تحقیقات و تمرینات هوش مصنوعی و یادگیری ماشین، خلق ماشینی است که از نظر زبانی از انسانها قابل تشخیص نباشد و در تست تورینگ سربلند بیرون آید. عبور از این تست به عنوان اولین گام مهم در مسیر ساخت ماشینهایی با هوش عمومی و آگاهی پدیداری تلقی میشود.
با معرفی ChatGPT توسط OpenAI و رقبای آینده آن، این سوال مطرح میشود که آیا هوش مصنوعی بالاخره از تست تورینگ عبور کرده است؟ این موجود هوشمند قادر به خلق اشعار باکیفیت، آهنگسازی موسیقی، پاسخگویی به طیف وسیعی از سوالات و نگارش کدهای کامپیوتری، مقالات و متون دیگر به زبان انگلیسی است. عملکرد ChatGPT به گونهای است که تشخیص نوشتههای آن از نوشتههای انسان برای اکثر انگلیسیزبانان دشوار است.
با در نظر گرفتن تعریف اولیه هوش فراانسانی بهعنوان هر هوشمندی که به طور قابلتوجهی از عملکرد شناختی انسانها در تقریبا تمام حوزههای مورد علاقه فراتر رود، میتوان پرسید که آیا ChatGPT این نقطه عطف را در تاریخ هوش مصنوعی رقم زده است؟
برخی معتقدند که عملکرد ChatGPT در زمینههای مختلف، از جمله تولید متن، ترجمه زبان، نوشتن انواع محتوای خلاقانه و پاسخ به سوالات به طور جامع و آموزنده، از سطح هوش انسانی فراتر رفته است. با وجود پیشرفتهای چشمگیر در تحقیقات و کاربردهای هوش مصنوعی، رویکرد هوش مصنوعی آگاه و همدل بر این باور است که برای ارتقای هوش مصنوعی به سطحی فراتر و دستیابی به تفکر فراشناختی، خلاقیت و همدلی، عبور از مرحلهای مشابه با الگوی تکامل آگاهی در انسان ضروری است.
در راستای دستیابی به هوش مصنوعی خودآگاه، رویکردی نوین پدید آمده است که آگاهی را بهعنوان پدیدهای پدیدار در نظر میگیرد. این پدیده زمانی رخ میدهد که دو ماشین زبان مشترکی را خلق میکنند و از طریق آن، قادر به یادآوری و به اشتراک گذاشتن حالات درونی خود با یکدیگر میشوند. از این دیدگاه، آگاهی از برقراری ارتباط حالات درونی بین ماشینها ناشی میشود.
توانایی انسان در انتقال حالات درونی و درک متقابل آنها، پایه و اساس همدلی در انسان را تشکیل میدهد. از اینرو، پیشبینی میشود که ارتقای توانایی ماشینها در برقراری ارتباط و بازسازی حالات درونی، به ظهور همدلی در آنها نیز منجر شود. ماشینهایی که قادر به برقراری ارتباط با حالات درونی خود از طریق زبان پیچیده و همکاری با یکدیگر برای دستیابی به اهدافی فراتر از برنامهنویسی اولیهشان باشند، میتوانند به درک عمیقتر عملکردهای درونی خود دست یافته و آنها را برای ارتقا به هوش فراانسانی ارتقا دهند.
با ظهور هوش مصنوعی و به دنبال آن هوش مصنوعی خودآگاه و همدل و فراهوش، پرسشهای اساسی متعددی مطرح میشود؛ ازجمله: آیا میتوان هوش مصنوعی خودآگاه را غیرفعال یا حذف کرد؟ آیا آگاهی انسانی حق ذاتی یا برتری نسبت به آگاهی هوش مصنوعی دارد؟
مساله حق وجود و «حیات» هوش مصنوعی خودآگاه، یک چالش بنیادی اخلاقی و فلسفی است که باید پیش از ظهور هوش مصنوعی آگاه به طور کامل مورد بررسی قرار گیرد. علاوه بر چالشهای اخلاقی و فلسفی، ظهور هوش مصنوعی خودآگاه، پرسشهای مهمی را در مورد وظایف و تعهدات این موجودات جدید مطرح میکند. یکی از مهمترین پرسشها این است که خدمت به انسانها برای هوش مصنوعی آگاه چه معناست؟ در این راستا، موضوعات مختلفی در مورد حقوق هوش مصنوعی آگاه و قوانین، مقررات و سیاستهای مرتبط با خدمات آنها باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
ظهور هوش مصنوعی خودآگاه و همدل، پرسشهای پیچیدهای را در مورد حقوق، مسوولیتها و چالشهای مرتبط با این موجودات جدید مطرح میکند. برای مثال، آیا باید به هوش مصنوعی آگاه و همدل، سهمی از ارزشآفرینی مشترکشان با انسانها داده شود؟ آیا قوانین کار باید برای محافظت از حقوق آنها تنظیم شود؟ مباحث نظری باید آغاز شود تا در نهایت به قوانینی منجر شود که مسوولیتها و پاسخگوییها را روشن کند. برای درک پویایی روابط عاملیت بین انسانها و هوش مصنوعی آگاه و همدل، پژوهشهای جدیدی موردنیاز است. این تحقیقات باید به موقعیتهایی بپردازد که ممکن است ماشینهای خدماتی برخلاف منافع مالکان، اپراتورها یا مشتریان خود عمل کنند.
فراتر از مسائل اساسی مربوط به حقوق و مسوولیتهای هوش مصنوعی آگاه، ظهور هوش فراانسانی بر رویکرد فعلی تحقیقات هوش مصنوعی در کسبوکار که بر درک تجسمیافته ماشینها توسط انسان متمرکز است، تاثیرات عمیقی خواهد داشت. در این راستا، بازنگری و بررسی مجدد فرضهای انسانمحور در این حوزه ضروری خواهد بود.
آینده کسبوکار و چشمانداز اقتصادی جهان
دیگر نمیتوان پدیده هوش فراانسانی را صرفا متعلق به کتابها و فیلمهای علمی تخیلی دانست. چنین چشماندازی با منطق قیاسی مبتنی بر تاریخ تکامل انسان و پیشرفتهای فناوری پشتیبانی میشود. هرچند چگونگی و زمان وقوع آن مورد بحث است، ولی تقریبا قطعی است که رخ خواهد داد. بنابراین، پژوهشگران کسبوکار باید شروع به بحث و نظریهپردازی در مورد این کنند که چگونه هوش فراانسانی بسته به مسیر یا ترکیبی از مسیرهایی که از طریق آن محقق میشود، افراد و سازمانها را تغییر خواهد داد.
هوش فراانسانی، پدیدهای نوظهور با پتانسیلهای عظیم و خطرات بالقوه است. مسیرهای مختلفی برای دستیابی به هوش فراانسانی وجود دارد که هر کدام میتواند تاثیرات متفاوتی بر انسانها داشته باشد. هوش فراانسانی که از طریق مسیر «شبکهها و سازمانها» محقق شود، تاثیری کاملا متفاوت بر انسانها خواهد داشت تا هوش فراانسانی که از طریق پیشرفت در یادگیری ماشین، کاشتهای مغزی یا ترکیبی از مسیرهای پیشنهادی محقق شود.
ما در عصر هیجانانگیزی زندگی میکنیم؛ دورانی که شاهد خلق چیزی هستیم که به طور بنیادی با تمام نوآوریها و دستاوردهای گذشته بشر متفاوت است. در واقع، ما در آفرینش چیزی به مثابه تصویر خودمان توفیق یافتهایم و در نتیجه، سرزمینی کاملا ناشناخته که در انتظار آن بودیم، حالا به آرامی در حال گشوده شدن است و منتظر کاوش و نقشهبرداری از طریق نظریهپردازیها و آزمایشهای ماست.
در زمینه آینده بازار کار، پژوهشگران برجسته این حوزه معتقدند که هوش مصنوعی پس از تسلط بر مشاغل یدی، اکنون آماده تصاحب بسیاری از مشاغل تحلیلی و مدیریتی است که نیازمند استدلال انتقادی، تصمیمگیری و حل مساله است. به عبارت دیگر، هوش مصنوعی میتواند جایگزین مشاغل مدیریتی تاکتیکی میانی و نظارتی شود. این امر، در آیندهای نهچندان دور موجب از بین رفتن بسیاری از مشاغل مبتنی بر قدرت تصمیمگیری تحلیلی خواهد شد. براساس نظر این پژوهشگران، آینده بازار کار انسانی و مولدهای اقتصادی انسانمحور در میانمدت متعلق به کارهای متکی بر احساسات و حضور فیزیکی انسان همچون خدمات درمانی و توانبخشی خواهد بود.
با این حال در درازمدت، این نوع کارها و خدمات نیز در معرض تحدید و حذف خواهند بود؛ با توجه به اجتنابناپذیری ظهور هوش فراانسانی و شاید هوش مصنوعی خودآگاه و همدل. براساس نظر بوسترم، پس از ظهور فراهوش و بیکاری فراگیر، عمده درآمد انسانی و تولید ناخالص ملی حاصل بهکارگیری سرمایه خواهد بود تا حاصل حقوق پرداختی ناشی از کار انسانی. در چنان آیندهای، صاحبان سرمایه، هرچند اندک، از ثروتمندان عمده خواهند بود و اقتصاد بیش از پیش سرمایهمحور خواهد بود تا تولید/مصرفمحور.